هوش سازمانی و یادگیری:/پایان نامه درباره هوش سازمانی
هوش سازمانی و یادگیری :
برای درک هوش سازمانی واهمیت آن در محیط کسب و کار ، باید دو جنبه را در نظر گرفت. جنبه ی غربی که به وسیله ی پیتر سنج و گریس آرگریس در ایلاات متحده امریکا تعیین شده است و جنبه ی شرقی آن به روش فکری ژاپنی توسط نوناکا و هیروتاکا تغییر یافته است. طبق نظریه ی پیتر سنج ، برای اینکه سازمانی تعلیم داده شود ، اعضای آن باید مدلهای تشریحی و فکری جدید را ایجاد کنند و در دیدگاه هدف مشترک سهیم شوند. دیدگاه پیتر سنج در مورد یادگیری سازمانی ، در خصوص گروهی از افرادی که به طور مستمر توانایی خود را در جهت ایجاد نتایجی تقویت می کنند که خود علاقه مندند و ثابت شده است (Lefter et al ,2008: 40).
یادگیری سازمانی یکی از مولفه های بحرانی در هوش سازمانی است که توانایی حل مسائل و مشکلات آن سازمان می باشد. به این ترتیب یادگیری سازمانی منبعی راهبردی محسوب می گردد که در تمام سطوح سازمانی ظاهر می شود. یادگیری در سطح کلی سازمان یا سطح کلان سازمانی بیانگر هسته ی یادگیری سازمانی است. با توجه به اینکه این یادگیری یر سطح یادگیری فردی و گروهی بنا شده است، آنچه برای این یادگیری عامل اساسی است که همراه با آن ساختارهای سازمانی لازم نیز باید فراهم گردند (ملک زاده ، 1389: 33).
یادگیری می تواند از طریق آموزش دادن صورت گیرد، اما موثرترین راه یادگیری انجام دادن خود عمل است. آموزش فاقد فوریت لازم برای حل مسئله در موقعیت های واقعی است و ممکن است برای امور آتی مناسب نباشد. اما زمانی که سازمان درگیر حل یک مسئله ی سخت است، شکی وجود ندارد که مطالب مهم باید یاد گرفته شوند و در حافظه ی متحد ذخیره شوند. ( Halal ,1998 : 24)
2-2-7. هوش سازمانی و هوش تجاری:
هوش سازمانی مفهومی متفاوت و متمایز از هوش تجاری است که اخیرا مطرح شده است و هنوز مباحث و بررسی های علمی و پژوهشی زیادی در رابطه با آن مطرح نشده است (ملک زاده ،1389: 32). هوش تجاری نوعی آگاهی و انتقال روشمند اطلاعات از تمام منابع داده به اشکال جدید و ارائه اطلاعات مناسب برای هدایت گران کسب و کار و نتیجه گرفتن از این فرآیند است (Ranjan,2008:462).
در واقع هوش تجاری به کارگیری فناوری اطلاعات در سازمان ها است که با استفاده از تکنولوژی ، در تصمیم گیری به منظور دسترسی به داده ها ، گزارش گیری و هم چنین کاربردهای تجزیه و تحلیلی به سازمان ها کمک می کند .(Hedgebeth , 2007:415) و با فراهم کردن دسترسی سریع تصمیم گیرندگان به اطلاعات مرتبط که به آنها اجازه می دهد تصمیمات تجاری را بهتر اتخاذ کنند، چراکه تصمیم گیرندگان اگر با اطلاعات صحیح تقویت شوند کاراتر و موثرتر خواهند بود (Ranjan , 2008,36 ).
واضعان این مفهوم معتقدند که هوش تجاری ، سازمان ها را برای تصمیم گیری در همه عوامل موثر بر سازمان توانمند می سازد اما هوش سازمانی ترکیبی از تمام مهارت های لازم برای وجود سازمان است این
مهارت ها شامل قابلیت تطابق با تغییر ، سرعت در کنش و واکنش ، انعطاف پذیری و حساسیت به داشتن ذهنی باز ، توانایی تصور کردن و توانایی نوسازی می باشد (ملک زاده ، 1389 : 33). هدف اصلی هوش تجاری این است که به سازمان ها کمک کند که عملکرد خود را بهبود بخشند و مزیت رقابتی خود را در بازار ارتقاء دهند (محقر و همکاران ،1387: 107).
2ـ2 ـ 8. سه مدل نظری برای حمایت از هوش سازمانی:
ویژگی اصلی پیچیدگی موجود در تمامی انواع سیستم های اجتماعی منجر به تلاش هایی برای دانستن هرچه بیشتر درباره ی مجموعه ای از پارامتر ها که در واقع به الگوهای رفتاری یک سیستم حمله می کنند و زیرمجموعه ای از پارامترهای طراحی و متغیرهای کنترل و ارتباطات درونی آن ها که بوسیله ی آن این الگوهای رفتاری شکل می گیرند شده است .
شوائینگر به سه تئوری از سایبرنتیک سازمانی اشاره نموده که ابعاد جدیدی را به این تلاش ها اضافه کرده است:
مدل کنترل سیستماتیک[1] – مدل سیستم قابل دوام [2]– مدل یکپارچه ی تیمی[3]
پیشنهاد وی این است که تلفیق این تئوری ها می تواند یک چهارچوب سیستماتیک برای پیشرفت و یادگیری سازمان هایی فراهم کند و بدین طریق هوش سازمانی را بالا می برد. این تئوری ها مکمل یکدیگرند و در اصول با هم مشترکند:
مدل کنترل سیستماتیک چهارچوبی را طراحی می کند برای (خود)کنترلی جامع فعالیت های یک سازمان ، تا تناسب خود را افزایش دهد.
مدل سیستم قابل دوام به مسائل تشخیص و طراحی ساختارهای یک سازمان برای ماندگاری و پیشرفت می پردازد.
مدل یکپارچه ی تیمی یک چهارچوب ساختاری را فراهم می کند برای گسترش رفتار تعاملی در یک سازمان تا از آن طریق همبستگی، همکاری و خلق دانش را پرورش دهد ( schwaninger, 2001: 139).
[1]Model of Systemic Control (MSC )
[2] Viable System Model (VSM)
[3] Team Systegrity Model (TSM)
لینک جزییات بیشتر و دانلود این پایان نامه: