آبراهام مزلو[۳] یکی از پایه گذاران روان شناسی انسان گرا معتقد است که، مکاتب قبلی روان شناسی به جنبه های مثبت، خلاق و متعالی انسانی توجه کافی نداشته اند و بیشتر روی قسمت های تاریک و شیطانی روان انسان مطالعه کرده اند؛ همچنین تاکید وی بر، کل وجود و ویژه بودن شخصیت هر فرد، ارزشها و معیارهای انسانی و ظرفیت او برای خود کفایی، رشد، خلاقیت، خود شکوفایی و گرایش به سالم بودن است. (شاملو،۱۳۸۸).

کارل راجرز[۴]، اصول روان شناسی انسان گرا را بسط داد. در نظام وی مفهومی که دارای اهمیتی محوری است، و هدف غایی انسان محسوب می شود، شکوفایی «خویشتن»[۵] است. نگهداری و غنی سازی خویشتن، تبدیل شدن به شخصی با کارکرد کامل، هدفی است که همه هستی و وجود شخص به سوی آن هدایت می شود. راجرز تصویری خوش بینانه و انسان گرایانه نسبت به نوع بشر داشت، و تاکید بر رشد وشکوفا کردن توانایی های باالقوه، و خویشتنی خودمختار داشت؛ و باور به این که مردم می توانند آگاهانه خود را تغییر داده و اصلاح کنند.(کریمی و همکاران،۱۳۸۷).

در بررسی مقایسه ای بین فلسفه های دنیای شرق و به ویژه مذاهب آن ها با مکتب های روان شناسی امروزی به خصوص مکاتبی مانند انسان گرایی و هستی گرایی، شباهت های بسیاری به چشم می خورد.

یکی از مکتب های روان شناسی مشرق زمین، که اهمیت و تاثیرات عمیق و گسترده ای بر تفکرات روان شناختی انسان گذاشته، روان شناسی از دیدگاه اسلام است. انسان در جهان بینی اسلام داستانی شگفت دارد. در اسلام انسان به عنوان موجودی بسیار پیچیده، چند بعدی، تکامل یافته، دانی و عالی معرفی می شود. از دیدگاه اسلام، انسان مخلوقی است که از هنگام زاده شدن، باالقوه کمالاتی دارد که می تواند به آن ها فعلیت بخشد؛ و همچنین فطرتی حیوانی دارد. انسان از نظر ساختمان جسمی، تمایلات، غرایز و خواسته هایش به سایر حیوانات شباهت دارد، ولی از سه بعد با حیوانات تمایز عمیقی دارد :

داشتن قوای ادراک (عقل)، کشف خود و جهان خود و داشتن جهان بینی.
وجود عوامل و کشش های مادی و طبیعی و خصوصیات جسمی و روانی و اجتماعی و جاذبه هایی که بر انسان احاطه دارند.آزادی انتخاب، و تحت تاثیر محیط و جاذبه های آن قرار گرفتن و تسلط بر آن ها.
اسلام، عقل را نیروی شناخت، اراده را مجری وجود «خود» ، اختیار را داشتن آزادی نسبی و مسئولیت را عامل قبول تعهد در انسان می داند، و معتقد است که اگر انسان در این زمینه ها تقویت و ارشاد شود، می تواند موجودی متعالی، والا ، معنوی و سالم گردد. در قرن بیستم فروید و سایر روان شناسان، شخصیت را شامل سه قسمت نهاد، خود، و فراخود دانستند، اما اسلام خیلی پیش تر از آن طبیعت انسان را به سه قسمت تقسیم کرد و هر یک از این سه قسم در فطرت و طبیعت بشر موجود است ؛ و در شکل دادن به شخصیت ، وظایف و هدف های مشخصی به عهده دارند. این سه قسم شامل : نفس اماره، نفس لوامه، و نفس مطمئته است که به ترتیب معادل نهاد، خود، و فراخود در نظریه فروید هستند.(شاملو،۱۳۸۸).

علامه محمدتقی جعفری تفاوت انسانها را در روشنی و تاریکی آنها بیان می کند؛ انسان تاریک را مساوی مرگ و انسان روشن را مساوی حیات حقیقی معرفی می کند، انسانی که پس از گذشت از حیات

معمولی به مراحل عالی تر می رسد وباز به تکاپو و عبور خود از مراحل والاتر ادامه می دهد تا به حوزه جاذبه ربوبی واصل گردد، به این معنی که تمام « من » از آن خداست و به عبادت و بندگی نائل می آید، عبادت نه فقط از جهت حرکات و ذکرهای خشک و حرفه ای، بلکه عبادتی که کمیت و کیفیت مخصوصی ندارد؛ از بیل زدن زراعت بچه روستایی در مزرعه خود گرفته تا چشم پوشی از میلیاردها ثروت در راه خدمت به انسانها، از مطالعه یک سطر دانش برای رسیدن به واقعیات گرفته تا جهان بینی کلی؛ همه و همه عبادت معبودی یگانه است وبطور کلی تمام اجزاء هستی از پست ترین جزء ماده تا عالی ترین جلوه های آن همه و همه در حال عبادت اند. (علامه جعفری، ۱۳۷۹).

علامه جعفری ویژگی و مختصات زندگی هدفدار را در شش مورد بیان می کند که این موارد وسیله ای هستند برای رسیدن به هدف اعلای حیات و ورود به حوزه دیدار ربوبی و گام نهادن در مسیر تکامل و تبدیل به انسان کامل شدن. این موارد شامل :

«تعهد برین : عبارت است از شناخت موقیت خویشتن در جهان هستی وملتزم بودن به تکامل و به ثمر رسانیدن شخصیت.
شناخت ارزش حیات : احترام ذات که ایده آل اعلای همه اومانیست ها ( انسانیت ).
برخورداری از روشنایی و سعادت
جدی گرفتن جهان هستی
به دست آوردن آزادی برین : عبارت است از رهایی شخصیت آدمی از عوامل رکود ومحدودیت در صندوق های خود پرستی و تخیلات.
آزاد ساختن انسان از مطلق تراشی ها : حس مطلق تراشی در درون آدمی چنان فعال و دقیق عمل می کند که می توان گفت یکی از مخت

ادامه مطلب

 

دیگر سایت ها :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت