اما تاثیر و رابطه فقر با بیماریهای روانی موضوعی قابل بحث است. در حالی كه در برخی از نوشتهها تاكید زیادی شده است كه فقر در ایجاد بیماریهای روانی بسیار تعیین كننده است با این حال برخی از مؤلفین دیگر در نقش نسبی آن جانب احتیاط را رعایت كردهاند و تاثیر آن را منوط به بسیاری از عوامل اثرگذار دیگر دانستهاند. رابطه فقر با انواعی خاص از اختلالات روانی و اینكه آیا فقر در ایجاد برخی از بیماریها بیش از بیماریهای دیگر موثر است موضوعی باز هم قابل بحث و مبهم است.
با توجه به این ابهامات كه در خصوص رابطه فقر و بیماریهای روانی و جدو دارد. موضوع پژوهش حاضر مطرح شده است. از این رو در این پژوهش درصدد هستیم كه به این سؤال پاسخ دهیم كه آیا بین افراد قشر فقیر جامعه و قشر غنی تفاوتی از نظر میزان افسردگی به چشم میخورد یا خیر؟
اهمیت و ضرورت مساله مورد بررسی:
این پژوهش كه به منظور مقایسه افسردگی بین دو قشر غنی و فقیر صورت میگیرد از جانب مختلفی میتواند حائز اهمیت باشد.
اولین نكته در خصوص اهمیت این پژوهش توجه به موضوع فقر است. براساس بررسیهای به عمل آمده و كارهایی كه در دست است فقر پدیده نسبتا رایج در اغلب جوامع انسانی و بخصوص در جوامع جهان سوم است. به عنوان مثال گزارش شده است. در سال 1379 از جمعیت 5/40 میلیون نفری، شهرنشینان 6/14 درصد از جمعیت 2/23 میلیون نفری، روستانشینان كشور 8/16 درصد، كه جمعا حدود 10 میلیون نفر از جمعیت كشور را تشكیل میدهند، زیر خط فقر دارند. گروه زیر خط قرمز یعنی افرادی كه از توان كافی جهت تامین حداقل نیازهای اساسی برای زندگی خود برخوردار نیستند. به زبان پولی و با در نظر گرفتن نرخ تورم، خانوارهای 8/4 نفره شهری كه امسال ماهانه 71000 ریال و خانوارهای روستایی 6/5 نفره، كه ماهانه 480000 ریال و كمتر درآمد دارند، زیر خط فقر قرار دارند. این جمعیت 10 میلیون نفری كشور اصطلاحا فقیر نامیده میشوند. پس كل جمعیت كشور در دهه اول درآمدی و حدود 50 درصد جمعیت كشور در دهه دوم درآمدی، كه در شهرها و روستاها زندگی میكنند را افراد فقیر تشكیل میدهند. علاوه بر این جمعیت 10 میلیون نفری فقیر در 25 درصد دیگر از خانوارهای شهری و 28 درصد دیگر از خانوارهای روستانشین نیز، كه جمعا شامل 5/16 میلیون نفری در تامین هزینههای اساسی زندگی خود با دشواریهای نسبی مواجه هستند، به لحاظ نبود مشاغل پایدار و درآمدهای قابل اتكاء و وجود تورم این گروه ممكن است به گروه فقرا بپیوندند. از طرف دیگر امروزه این امر مسلم شده است كه بین فقر و نابسامانیهای اجتماعی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. هر جا كه صحبت از نابسامانیهایی چون اعتباد، فحشاء، بزهكاری و … در بین است معمولا فقر به عنوان یك عامل اثر گذار یا به عنوان یك همبسته نیز مطرح است. بنابراین به نظر میرسد كه فقر به عنوان یك پدیده اجتماعی نیاز به بررسی و مطالعه دارد و این پژوهش نیز به نحوی در این ارتباط صورت میگیرد. نكته دیگر در خصوص این پژوهش اشاره به رابطه بین فقر و یك بیماری روانی است. تا آنجا كه در منابع روانپزشكی به چشم میخورد. مؤلفین زیادی اشكال مختلف فقر نظیر فقر اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، بهداشتی را در ایجاد بیماریهای روانی موثر دانستهاند. در حالی كه این موضوع، هنوز به خوبی نشناخته نشده است. و جا دارد كه رابطه فقر هم به طور كلی با بیماریهای روانی و هم به طور اقتصادی با بیماری خاص مورد بررسی قرار گیرد. از آنجا كه این پژوهش در این راستا صورت میگیرد، به نوبه خود حائز اهمیت است.
از آن جا كه پژوهشهایی نظیر این پژوهش میتوانند نتایجی به همراه داشته باشند كه مورد استفاده محققان مسائل روانی – اجتماعی و همچنین مدیران جامعه قرار گیرند و احتمالا به پیشگیری از مشكلات روانی – اجتماعی، كمك كنند موضوع مورد بررسی در این پژوهش میتواند دارای اهمیت باشد.
از آن جا كه پژوهشهایی نظیر این پژوهش میتوانند نتایجی به همراه داشته باشند كه مورد استفاده محققان مسائل روانی – اجتماعی و همچنین مدیران جامعه قرار گیرند و احتمالا به پیشگیری از مشكلات روانی – اجتماعی، كمك كنند موضوع مورد بررسی در این پژوهش میتواند دارای اهمیت باشد.
اهداف پژوهش:
مهمترین هدف این پژوهش همان گونه كه از موضوع آن استنباط میشود مقایسه میزان افسردگی در دو دسته از نوجوانان و جوانان است، نوجوانان جوانانی كه در طبقه فقیر جامعه زندگی میكنند و نوجوانان و جوانانی كه در طبقه فنی جامعه به سر میبرند.
علاوه بر هدفی كه به آن اشاره شد در این پژوهش برخی اهداف فرعی و جانبی دیگر نیز دنبال میشود. برخی از این اهداف به شرح زیر است. همان گونه كه میدانیم فقر از نظر روان شناختی یكی از منابع مهم استرس، به شمار میرود. با فرض این موضوع یكی از اهدافی كه این پژوهش دنبال میكند به طور صنفی و جانبی تاثیر استرسهای
روانی – اجتماعی را بر روی افسردگی میسنجد.
یكی دیگر از اهداف این پژوهش این است كه نتایج مطالعات و تجربیات گذشته را در بخشی از جامعه ما مورد ارزیابی قرار میدهد. همان گونه كه میدانیم فقر به عنوان یكی از زمینههای روانی – اجتماعی كه در بسیاری از بیماریهای روانی نقش دارد، مطرح شده است. در این پژوهش یكی از اهداف این است كه سرنخهایی در خصوص صحت و سقم این مطلب بدست آورد.
اهداف كاربردی این پژوهش را نمیتوان نادیده گرفت. مسلما در صورتی كه بین فقر و میزان افسردگی در
نوجوانان و جوانان رابطه معنادار وجود داشته باشد این نتیجه ناشی از واقعیتهای زیادی است كه ایجاب میكند. همه افرادی كه با نوجوانان و جوانان سروكار دارند در مورد آنا تعمق كنند. از این رو نتیجه پژوهش میتواند برای بسیاری از افرادی كه با نوجوانان و جوانان سروكار دارند نظیر مشاوران، معلمان، روانشناسان، روانپزشكان، مددكاران اجتماعی، اولیاء مدارس، والدین و حتی مسئولان كشوری و مقامات حائز اهمیت و مورد استفاده باشد.
فرضیه پژوهش:
همان گونه كه قبلا اشاره شد این پژوهش تحت عنوان بررسی مقایسه میزان افسردگی بین نوجوانان و جوانان قشر غنی و فقیر صورت میگیرد با توجه به این موضوع فرضیه اساسی این پژوهش را این گونه مطرح میكنیم.
میزان افسردگی در نوجوانا و جوانان قشر فقیر بیش از نوجوانان و جوانان قشر غنی است. براساس این فرضیه چنانچه یك گروه از نوجوانان و جوانانی كه در قشر فقیر قرار دارند با گروه دیگر كه در قشر غنی به سر میبرند از نظر میزان افسردگی مقایسه شوند، انتظار میرود كه میزان افسردگی در نوجوانان و جوانان قشر فقیر بیش از نوجوانان و جوانان قشر غنی باشد.
تعریف پژوهش:
تعریف نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش:
این پژوهش تحت عنوان بررسی و مقایسه افسردگی در نوجوانان و جوانان قشر فقیر و غنی صورت میگیرد. از این رو متغیرهای عمده مورد بررسی عبارتند از افسردگی، قشر فقیر، قشر غنی، در این قسمت این متغیرها را تعریف خواهیم كرد.
1- افسردگی:
الف: تعریف نظری
واژه افسردگی به معنای ضعف، تا حدی دارای ابهام است و در رشته مختلف معاونی متفاوتی دارد. در روان پزشكی افسردگی بر حسب موارد خاص به یك علامت یا سندرم اطلاق میشود و برای شخص عادی حالتی مشخص با غمگینی و گرفتگی و بیحوصلگی همراه میباشد.
بنابراین افلسردگی یك نوع بیماری است كه خصوصیات عمده آن تغییر خلق شخص و احساس غم و اندوه است كه ممكن است از یك نوع نومیدی خفیف تا احساس یاس شدید نوسان داشته باشد.
این تغییر خلق نسبتا ثابت است و گاهی روزها، هفتهها و ماهها و حتی سالها دوام پیدا میكند. همراه این تغییرات خلق، تغییرات مشخص در رفتار و نگرش، تفكر، كارآیی و اعمال فیزیولوژیك بوجود میآید. به طور كلی شدت افسردگی بستگی به تعداد علائم و درجه نفوذ آنها دارد. در خفیف ترین فرم، ممكن است فقط معدودی از علائم اساسی وجود داشته باشد. مهمترین علامت افسردگی ناتوانی در كسب لذت از چیزهایی است كه قبلا برای او لذت بخش بوده است.
افسردگی كم شدن تنوس روانی است كه روی خلق و رفتار و احساس كه شخص در وجود خودش دارد اثر میگذارد كه این حالت ممكن است به صورت خستگی مختصر، اشتغال خاطر، بدبینی،
[دوشنبه 1398-07-15] [ 11:07:00 ب.ظ ]
|