پایان نامه پرخاشگری کودکان و نوجوانان و پیامدهای جرم شناختی آن |
باید توجه داشت که علل جسمی و روحی مؤثر در بزهکاری اطفال بر دو نوع تقسیم میشوند، یکی علل و عوارض والدینی که مربوط به پدر و مادر طفل است و از طریق وراثت به آنها منتقل میشود و یا عوارضی که بر اثر بیماریهای پدر و مادر فرزندان به آن دچار میشوند.
دیگری علل و عوارض شخصی، یعنی آن دسته از علل و عوارض شخصی، که خود طفل به آنها دچار است. استاد محمدجواد رضوی در کتاب انحراف جوانان به نقل از «Eugene Wallace» بیان میدارد که برخی علل و عوامل جسمی مثل نقص عضو یا زشتی صورت و چهره در ارتکاب جرم از ناحیهی اطفال میتواند مؤثر باشد. ولی چون اینگونه نقایص جسمی نیز عموماً عقدههای روانی ایجاد مینمایند که محرک و انگیزه اصلی ارتکاب جرم یا رفتارهای ضداجتماعی است، علیهذا نمیتوان مشخصاً تنها علل جسمانی را قاطع دانست.بدیهی است که در یک محیط مساعد و در میان خانوادهای مهربان که بتواند طفل خود را با دقت و مراقبت کافی تربیت نماید، هرگونه ناراحتی و عقده روانی از وجود طفل محو خواهد شد.علمای روانشناس و متخصصین تعلیم و تربیت معتقدند که هرگاه در مورد اطفال ناراحت و ناسازگار به موقع اقدام شود، به احتمال قریببهیقین زندگی آتیه آنان را میتوان کاملاً نجات داد زیرا اغلب مجرمین از هوش و ادراک کافی برخوردار بوده، فقط بر اثر سهلانگاری و عدم توجه والدین خود، دچار لغزش و انحراف میشوند. معذلک هستند کودکانی که گاهی اوقات براثر نقایص جسمانی یا روانی که عقده حقارتی در آنها ایجاد کرده است، به ارتکاب جرم و بزه دست میزدهاند. ضمناً ناگفته نباید گذاشت که گاهی اوقات به معنی امراض موروثی در پدر و مادر موجب میشود که طفل بهسوی ارتکاب جرم سوق داده شود. ما اینک بعضی از علل و عوامل شناخته شده را که وجود آنها در والدین ممکن است در ارتکاب جرم از ناحیه اطفال مؤثر واقع شود، شرح میدهیم: عوارض والدینی، منظور عوارض یا نقایصی است که ممکن است والدین از لحاظ جسمی یا روانی داشته باشند.
مهمترین امراض جسمی که وجود آنها باعث بزهکاری در اطفال میشود عبارتاند از: شانکر، سیفلیس، سل و نظایر آنکه موجب تولد اطفال ناقصالخلقه یا نامتعادل از لحاظ روحی و روانی میگردد.
ضعف قوای عقلانی والدین یکی دیگر از عوامل والدینی است بدین معنا که وجود نقایص روحی و نارساییهای عقلی در پدر و مادر یا هردوی آنهاست واضح است که والدین سفیه و مجنون نمیتوانند آنچنان که باید و شاید اطفال خود را تربیت کرده و بر اعمال و رفتار آنان نظارت داشته باشند.
چهبسا که از لحاظ ژنتیکی و ارثی نیز اینگونه بیماریها به آنان سرایت کنند و فرزند دچار جنون دائم یا ادواری و یا دچار عقبماندگی ذهنی شود، درهرحال حتی اگر کودک سالم به دنیا بیاید به خاطر ضعف روانی و اخلاقی و نامتعادل بودن پدر و مادر نمیتواند بهدرستی رشد یابد و مانند نهال هرزهای به رشد خود ادامه دهد. گر چه نمیتوان ادعا کرد که ضعف قوای عقلانی والدین، صد در صد در ازدیاد بزهکاری اطفال مؤثر است، ولی بسیاری از محققین و علمای حقوق جزا به این عقیده هستند که این موضوع در ارتکاب جرم از ناحیه کودکان و نوجوانان چندان بیتأثیر نخواهد بود.
عوارض شخصی مؤثر در بزهکاری اطفال فقط از عدم تعادل روانی و کمبود بهره هوشی میتوان نام برد. گرچه برخی از جرم شناسان و متخصصین جرائم اطفال عقیده دارند که نقایص و عوارض جسمانی هم در ارتکاب جرم از ناحیهی اطفال مؤثر است، ولی ما تأثیر نقایص بدنی را بهخودیخود در این امر کافی نمیدانیم. زیرا در طول تاریخ بارها مشاهده شده است که برخی از نوابغ و مشاهیر علم، ادب و سیاست کسانی بودهاند که در طفولیت و حتی در بزرگسالی از نقایص بدنی رنج بردهاند. شرححال بزرگانی چون ابوالعلاء معری، لرد بایرن، تالیران، ناپلئون، پاسکال، آبراهام لینکلن و فرانکلین روزولت گواه صادقی بر این ادعا است.
بنابراین، تأثیر نقایص بدنی اطفال بستگی به طرز رفتاری دارد که اولیاء یا اطرافیانشان نسبت به اینگونه اطفال در پیش میگیرند، چنانچه رفتار اطرافیان و معاشرین چنین اطفالی خالی از تحقیر و توهین باشد، صرف نقیصهی بدنی هیچگونه تأثیری در ارتکاب جرم اطفال و نوجوانان نخواهد داشت (رضوی، ۱۳۵۳، ۷۳).
در خصوص عدم تعادل روانی هم برخی از صاحبنظران معتقدند که نباید این عامل را بهطور مطلق در بزهکاری اطفال مؤثر دانست، بلکه بسته به محیط خانوادگی و اجتماعی که طفل در آن پرورش مییابد، عوامل فوقالذکر میتوانند کمابیش و تا حدودی در تمایل او به ارتکاب جرم مؤثر واقع شود.
این است که برحسب آمارهایی که در کشورهای اروپایی تهیه شده، نسبت عدم تعادل روحی و روانی در میان اطفال بزهکار بیش از سایرین است. از میان مؤلفین و صاحبنظران این رشته دکتر هویر(Heuyer, 1989, 150) معتقد است که عامل هوش و ذکاوت در بزهکاری اطفال نقش خاصی به عهده دارد ولی این نقش همیشه یکسان نیست بلکه گاهی مثبت و گاهی منفی است.
در مقابل این عقیده مؤلفی به نام «فوستن هلی» معتقد است که هیچ رابطهای میان عدم تعادل روانی و بزهکاری اطفال وجود ندارد که این از دید پژوهشگر قابل قبول نمیباشد و در هر صورت این امور تأثیرگذار است. زیرا گاهی اوقات مشاهده شده است که اطفال باهوش بیش از اطفال کمهوش، بعضی از جرائم را مرتکب میشوند و حالآنکه در پارهای از جرائم دیگر سهم اطفال کمهوش و نامتعادل زیادتر است (صلاحی، ۱۳۷۸، ۱۸۴).
اکثر محققین و صاحبنظران این رشته، در مورد ناهماهنگیها و عدم ثبات اخلاقی کودکان و نوجوانان بزهکار، بر این عقیدهاند که این عامل گرچه ممکن است مستقیماً و صد درصد در ارتکاب جرم از ناحیه آن تأثیر نداشته باشد، ولی در بعضی از جرائم و تحت شرایط خاصی اهمیت عامل مذکور را نمیتوان نادیده گرفت؛ بهطوریکه آمارها نشان میدهند، در اغلب مجرمین صغیر عدم تعادل اخلاقی یا وجود صفت ناپسند نظیر خشم، بدزبانی، وقاحت، سرکشی و عصیان دیده شده است.بدیهی است عدم تعادل روحی و عدم ثبات اخلاقی، موجب میشود که شخص به آسانی تحت تأثیر عوامل مخرب و منحرفکننده قرار گرفته و بهسوی ارتکاب جرم سوق داده شود. ولی با این همه ما معتقدیم یک تربیت صحیح و توأم با مراقبت و دلسوزی، میتواند اطفال را از سقوط به ورطه انحراف و ارتکاب جرم محافظت نماید، زیرا در جرمشناسی ثابت شده است که تربیت صحیح، ایمان محکم و اعتقادات مذهبی کامل بازدارنده از جرم است.
دیگر سایت ها :
[یکشنبه 1399-02-21] [ 03:46:00 ق.ظ ]
|