پیشینه رهبری تحولآفرین:”پایان نامه درباره فرهنگ سازمانی” |
![]() |
پیشینه رهبری تحولآفرین:”پایان نامه درباره فرهنگ سازمانی”
پیشینه رهبری تحولآفرین
ریشه پارادایم رهبری تحولآفرین به قرن شانزدهم،زمانی که تحقیقاتی درمورد پادشاه توسط ماکیاول[1]صورت پذیرفت برمیگردد ماکیاول ویژگیهاورفتار رهبران را برای توسعه نظریه رهبری در درون ساختار فئودالی انگلستان مطالعه کرد، ازنظر وی رهبرکسی است که برای به دست آوردن اهداف متعالی ، رهبری دیگران را جهت داده وحمایت میکند. دراوایل قرن نوزدهم،وبر[2]تعریفی مشابه ماکیاول از رهبری بیان کرد، وی رهبری رابه عنوان منبع نفوذ دردیگران قلمدادکرد.ویژگیهای شخصیتی که و برموردحمایت و تأکیدقرار داده بودکاریزما نامیده میشد. تعریف ریشهای کاریزما آن را برابر با یک استعدادالهی یا قدرتی بیش از دیگران که در برگیرنده اعتماد و وفاداری میباشد بیان میکند. توصیف کاریزما دقیقا بستگی به نفوذ بیش از برانگیختن پیروان و ایجاد یک بصیرت و بینش درآنان دارد که به عنوان یکی از عناصرکلیدی رهبری تحولآفرین به شمار میآید. دیگر نظریهپردازان رهبری مثل هاوس[3] و بس ،کاریزمارابه عنوان یک عنصراساسی برای رهبری تحولآفرین تعریف کردهاند (آغاز،1384). نظریه بنیادین رهبری تحولآفرین در این تحقیق مبتنی بر مطالعات برناردبس است که در واقع چارچوبی از مشخصات رهبری تحولآفرین برنز در سال1978میباشد. مفهوم اولیه رهبری تحولآفرین توسط برنز و در نتیجه تحقیقات توصیفی او پیرامون رهبران سیاسی ارائه شد. برای اولین باربرنزدر سال 1978میان دو سبک رهبری تبادلگرا و تحولگرا تمایز قایل شد. وی رهبران تبادلگر را به عنوان افرادی معرفی کرد که با استفاده از پاداش دادن به پیروان به نوعی مبادله با پیروان پرداخته و موجب عملکرد بهتر آنان خواهد شد. او دو سبک رهبری تبادلگرا و تحولگرا را در مقابل هم قرارداد و بیان داشت که رهبران تحولگرا نیازهای اساسی پیروان (همانند نیاز به خودشکوفایی از دیدمازلو)را مخاطب قرارداده وآنان را به سطح بالاتری از انگیزش سوق میدهند .همانطور که ذکرگردیدپیشینه تحقیقات رهبری تحولگرا به فعالیتهای برنز بر میگردد. برنزمشخص کرد که رهبران تحولگرا صاحب بینش هستند ودیگران را برای انجام کارهای استثنایی به چالش و تلاش وامیدارند. برنزدرادامه بحث خودچنین بیان نمود: تنهارهبران تحولگر اهستند که قادر به ترسیم مسیرهای ضروری برای سازمانهای جدیدند، زیرا آنها منشاءتغییراند، برتغییرات حاکم برسازمان اشراف دارند و برموج تغییرات استوارند (موغلی،1382). از نظربرنزرهبری تحولگراتوسط هر کس با هرموقعیت در سازمان قابل پیاده شدن است . دراین نوع رهبری افرادمیتوانند برهمتایان و مافوقها و زیردستان اثرگذاری داشته باشند،این نوع رهبری میتوانددر فعالیتهای روزمره مردم عادی نیزاتفاق بیافتدولی این امرعادی ورایج نیست(یوکل[4]،1382).فرآیندرهبری تحولگراریشه در ارزشها و عقاید شخصی رهبردارد ولی دراین فرآیند دیگرکالایی میان مافوق و زیردستان ردوبدل نمیشود. چنین رهبرانی ازعمیقترین ارزشهای شخصی خود(همانند:عدالت ،انصاف ،صداقت وشرافت)الهام میگیرند،برنزازاین ارزشها به عنوان ارزشهای نهایی یادمیکند.ارزشهای نهایی به گونهای هستندکه برسرآنهانمیتوان چانهزنی کردویامبادلهای انجام داد.رهبران تحولگراباابلاغ ارزشهای نهایی به عنوان استانداردهای شخصی موجب ایجادهماهنگی ویکپارچگی درمیان پیروان خودگشته ومهمترازآن
موجب تغییر اهداف و عقایدشخصی پیروان درجهت اهداف سازمانی میگردند (هیومفریز،2003). رهبری تحولگرا افرادی را مدنظرقرارمیدهد که از خصوصیات فرهمندی وارتباط کیفی برای بالابردن تمایلات و آرزوها و انتقال نیروها و سیستمهای سازمانی به سوی یک الگوی جدید با عملکرد بالااستفاده میکنند. هرجانگاه میکنیم با ضرورت آشکار تحول در اجتماع بمباران میشویم (گوردن،1991). از نظر هرسی، بلانچارد و دیویی، رهبری تحولگرا فرآیندنفوذآگاهانه در افرادیاگروه برای ایجادتغییرناپیوسته در موقعیت فعلی (وضع موجود) و کارکردهای سازمان به عنوان یک کل است. رهبری تحول آفرین نوعی رهبری الهامی و ارادی است که برزیردستان برای دستیابی به یک عملکرد فوق العادهای دریک زمینه بسیاروسیع از نوآوری و تغییر، اثرمیگذارد. رهبری تحولگراتغییرناشی ازبینش مبتنی بربرخی باورهاوارزشهایی است که اعضای سازمان برای انجام اقدامات ونقشهای جدیدسازمانی تشویق میکنند (خدایاری،1385). برنزرهبری تحولآفرین رابه عنوان فرآیندی که درآن رهبران وپیروان همدیگررابه سطح بالاتری ازاخلاق و انگیزه ترقی میدهند،تعریف کرد. این رهبران سعی میکنندخصوصیات اخلاقی و ایدهآلهای متعالی مانندآزادگی، عدالت، برابری ، صلح و انسانیت را پیرامون خود متجلی سازندو نه خصوصیات پستی مانند ترس، حرص، حسادت و تنفردر ارتباط با نظریه سلسله مراتب نیازهای مازلو[5] این نظریه برتقویت نیازهای بالاترپیروان تأکیدمیورزد. ازنظربرنزرهبری تحولآفرین توسط هرکس با هرموقعیت درسازمان قابل پیادهشدن است.دراین نوع رهبری، افرادمیتوانندبرهمتایان و مافوقها مانندزیردستان اثرگذاری داشته باشند این نوع رهبری میتوانددر فعالیتهای روزمره مردم عادی نیزاتفاق بیافتد ولی این امرعادی و رایج نیست (یوکل گری،1382) رهبران تحولآفرین به آن دسته از رهبران اطلاق میشود که درصددند تا با خلق ایدهها و چشماندازهای جدید، مسیرتازهای از رشد و شکوفایی را فراروی سازمانها قراردهند و با ایجاد تعهد واشتیاق وافر در بین مدیران و کارکنان، قاطبه اعضای سازمانی رابرای ایجادتغییرات بنیادی و تحول در ارکان و شالوده سازمان، به منظور کسب آمادگی وتوانمندیهای لازم جهت حرکت در مسیر جدید و فتح قلههای بالاتری از عملکردآرمانی بسیج نمایند (سنجقی،1380). هرسی و بلانچاردودوی[6]، رهبری تحولآفرین را به عنوان فرآیند نفوذآگاهانه در افراد یا گروه برای ایجاد تغییر و تحول ناپیوسته در موقعیت فعلی و کارکردهای سازمان تعریف میکنند (هرسی وبلانچارد[7]،1993).رهبران تحولآفرین،چشماندازآینده سازمان رابیان میکنند،مدلی ارائه میکنندکه باآن چشماندازسازگاراست،پذیرش اهداف گروهی را رشدمیدهندوحمایتی رابرای تک تک کارکنان فراهم مینمایند (اسپوتیزروپرتوال،2005). این نوع رهبران ازطریق گفتاروکردارشان کل جامعه رامتحول میکنندونفوذفراوانی درمیان پیروانشان دارند.این نوع رهبری زمانی تحقق مییابدکه رهبران ،علایق پیروانشان رابه کارافزایش دهندوآنان راازهدفهاومأموریتهاآگاه سازند(موغلی،1383).این نوع رهبری باارزشها،اخلاق،استانداردهاواهداف بلندمدت سروکارداردوبرروی عملکردپیروان وتوسعه آنها،درجهت افزایش ظرفیت بالقوهشان تمرکزمیکند.افرادی که رهبری تحولآفرین رانشان میدهند،اغلب یک سری ایدهآلهاوارزشهای درونی قوی دارند (نورس هاوس،2001). ازسویی رهبری تحولآفرین[8]،یکی ازتازهترین رویکردهای مطرح شده نسبت به رهبری است که تحقیقات مربوط به آن درکشورانگشتشماراست.نظریه سبک رهبری تحولآفرین یکی از چارچوبهای نظری دردنیااست که ازسوی برنز[9](1978)وباس[10](1985)مطرح شده است.درسالهای اخیرنیزتوجه زیادی به آزمودن الگوی نوین مدیریتی رهبری تحولگراشده است.به طوری که تنهادرطی سالهای 1990تا1995بیش ازیکصدپایاننامه وتحقیق دردانشگاههای مختلف دنیا،مفهوم رهبری تحولآفرین را بررسی کردهاند.بس درسال 1990بیان کردکه رهبران میتوانندبااستفاده ازویژگیهای رفتاری رهبری تحولآفرین پیروان خودرابه سوی عملکردبیش ازانتظاررهنمون کنند(هیومفریزواینستین،2003).
[1].Machiavel
[2].Weber
[3] .House
[4].Yukel
[5].Maslow
[6].Hersey,Blanchard &Dewey
[یکشنبه 1398-07-28] [ 05:38:00 ب.ظ ]
|