رشد تولید از رشد جمعیت عقب می­ماند و تعداد زیادی از جمعیت فقیر خواهند شد که در نمودار (۲-۱) نشان داده شده است:
نمودار(۲-۱) : تئوری مالتوس
همان­طور که در نمودار فوق مشاهده می­شود تولید مواد عذایی با نسبتی ثابت افزایش می­یابد اما به شمار جمعیت به نسبتی فزاینده افزوده می­گردد تا جایی­که از سطح تولید مواد غذایی پیشی می­گیرد و از نقطه α می­گذرد. در اینجا به نظر مالتوس عواملی مثل جنگ، فقر و بیماری از شمار انسان­ها می­کاهند و بدین ترتیب مشکل افزایش جمعیت حل می­شود.

مالتوس جمعیت را به عنوان عامل تأثیر­پذیر از تولید غذا می­داند. لذا با رشد جمعیت به عنوان یک عامل درون­زا برخورد می کند (رایلی[۱۱]، ۱۹۸۶). در واقع وی معتقد بود گرایش مردم به داشتن فرزند، ناگریز موجب محدودیت عرضه مواد غذایی، کاهش دسترسی به منابع طبیعی و در نهایت، کاهش سطح رفاه قابل دسترس برای مردم می­شود.
بنابراین مالتوس سه اثر منفی را برای افزایش جمعیت مطرح می­ کند:
۱- گسترش فقر از نظر کمی و کیفی
۲- محدودیت منابع طبیعی و تخریب محیط زیست
۳- عدم بهبود در کیفیت محیط زندگی
هم­چنین لازم به ذکر است که مارشال (۱۹۳۰) نیز به تقلید از مالتوس موافق جلوگیری از رشد جمعیت بود. وی باور داشت جهت دست­یابی به رشد اقتصادی و ترقی، بایستی از طریق قانون، رشد جمعیت را به تأخیر انداخت (ارلیک و لیو[۱۲]، ۱۹۹۹).
۲-۲-۱-۲-  تئوری تودارو
تودارو (۱۹۹۵) بیان می­ کند که اگر افزایش جمعیت با نرخ­های پایین پس­انداز همراه باشد، در این صورت ضرب آهنگ توسعه کاهش خواهد یافت و نرخ رشد مثبت جمعیت، تولید ناخالص  داخلی را با روند نزولی مواجه خواهد نمود. هم­چنین در صورتی که خانوارهای فقیر ترجیح بالایی برای داشتن فرزند بیش­تر به عنوان نیروی کار ارزان که می­توانند در آینده وضعیت اقتصادی خانوار را ارتقاء دهند و تضمینی برای دوران پیری والدین باشند از خود نشان دهند، در این صورت یک سیکل جمعیتی فقیر دائماً گسترش خواهد یافت. خانوارهای بزرگ­تر، نرخ بالاتری از رشد جمعیت را در پی خواهند داشت که نتیجه آن، بار تکفل بالاتر، پس انداز پایین­تر، سرمایه گذاری کم­تر، نرخ رشد اقتصادی و رفاه پایین­تر و در نهایت فقر بالاتر خواهد بود (حسن[۱۳]، ۲۰۱۰).
۲-۳-۱-  مروری بر دیدگاه موافقان افزایش جمعیت
طرفداران افزایش جمعیت بر این باور هستند که افزایش سریع جمعیت، نه تنها مشکلات اقتصادی و گرفتاری ایجاد نمی­کند، بلکه ازدیاد جمعیت در توانمندی، قدرت نظامی و اقتصادی کشور نقش مهمی ایفا می­ کند. موافقان رشد جمعیت، تلاش می­ کنند فرآیند توسعه را به روش­های گوناگونی به تحولات جمعیتی نسبت دهند. در تاریخ علم اقتصاد شاید بتوان نقطه نظرات خوش­بینان جمعیت را به مرکانتیلیست­ها نسبت داد. در دکترین سوداگران، جمعیت بالاتر، به عنوان منبعی برای تولید ثروت شناخته شده و از این حیث برای جامعه، دارای ارزش است (مک نیکول، ۲۰۰۳).
بر طبق مدل­های رشد نئوکلاسیکی، وجود یک نرخ پایدار رشد جمعیت به همراه پیشرفت فنی، در ایجاد رشد اقتصادی، ضروری است. برخی اقتصاددانان مانند هارود[۱۴] (۱۹۳۹) بوسراپ[۱۵] (۱۹۸۱)، سایمون[۱۶] (۱۹۹۸)، گری بکر[۱۷] (۱۹۹۹) رشد جمعیت را موتور رشد اقتصادی تلقی می­ کنند. هم­چنین معتقدند افزایش سطح زندگی در دنیا، مسأله­ است که بیش از هر چیز دیگر به رشد جمعیت مربوط است.
۲-۳-۱-۱- تئوری بکر
بکر[۱۸] معتقد است که در اقتصادهای دانش­محور مدرن، رشد متوازن جمعیت بیشتر از این­که به رفاه عمومی صدمه بزند به آن کمک می­ کند. جمعیت بیشتر ممکن است که درآمد را در کشورهای دارای کشاورزی سنتی، آن هم به علت بازده نزولی نسبت به کارگر کاهش دهد، اما این موضوع اثر متضادی در کشورهای مدرن دارد. به طور کلی دلیل این برگشت از ترس و نگرانی مورد نظر پیروان مالتوس نسبت به جمعیت، به علت تولید دانش است. با توجه به افزایشی و نه کاهشی بودن بازده در کشورهای دانش­محور، جمعیت بیشتر باعث تحریک برای سرمایه­گذاری بیشتر که در نهایت منجر به افزایش رفاه سرانه است، می­شود. وی همچنین بیان می­ کند که مشکل اساسی در واقع جمعیت نیست،  بلکه مدیریت اقتصاد است. تجربه­ هند به صراحت نشان داده که آن­

ادامه مطلب

دیگر سایت ها :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت